فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

نفس بی وجدان

منم با نفس بی وجدان گلاویز

منم با عامل عصیان گلاویز

به همراه من از آغاز خلقت

تمام عمر خود با آن گلاویز .

مصاف در دریا

در وقت مصاف در دل دریاها

طوفان شده از سپاه ایران برپا

پوشیده لباسی از شهادت نیرو

آمادهٔ جنگ بی امان در دریا

از خشم عقاب کرکسان ترسیدند

دیدند سپاه شسته دست از جان را

با توپ و تفنگ و ناو آمریکائی

فرزند شهادت نزند هرگز جا

شیطان بزرگ دست و پا را گُم کرد

با فکر بزن در رو شد آنجا رسوا

خوردند شکست و در سکوتی مطلق

رفتند کشیده نقشه ای دیگر را .

عمل به قرآن

هرچه کردی یا که گفتی با تو تا پایان کار

نقش آن در بوم جان تو همیشه ماندگار

باز میگردد به تو محصول فکر و ذکر تو

داده قرآن را خدا تا بسته آیاتش به کار

کرده نازل بر رسول الله خداوند بزرگ

با عمل بر آیه هایش می کند شادی نثار

جانور فرق بزرگش با بشر در معرفت

معرفت یعنی که باشی بندهٔ پروردگار

بندگی کردن بُوَد اجرای دستورات دین

مدّعی بسیار و اهل معرفت انگشت شمار

ای خوش آن جانی که پابند کلام خالق است

وقت سختی،راحتی،می گیرد از قرآن قرار

این کتاب آسمانی امر و فرمان خداست

جای آن در سینه ها باشد نه هر گوشه کنار

تحت تعقیب قوای مرگ و فرصت ها کم است

می کند لطف الهی طالبش را دینمدار

بوده بیداری هرکس میوهٔ اعمال او

روز و شب هم گفته آید کج نگردد استوار

شیخ و شاهد هر دو ابراز هدایت میکنند

یک نفر گردد جوادی آملی در هر دیار .

آزموده را آزمودن خطاست

آزمودم رفیق ناهموار

دیده دزدی از آن خیانتکار

اشتباه کرده ام و بخشیدم

کرده اعمال زشت خود تکرار

کاسه شد داغ‌تر از آشش چون

بوده ام از برای غم غمخوار

هرچه گفتند عاقلان گفتم

تربیت میکنم منش این بار

با زبان بازیش می آمد او

بوده اعمال من خسارت بار

کرده ام عفو بی سبب او را

صید دامش شدم چنان هربار

بوده کارم خطا و میدانم

فرصت امتحان بُوَد یک بار

طی نمودم مسیر پر چالش

گشته زخمی از او سپس بیدار

نیست فرصت برای جبرانش

دیدم از اشتباه خود آزار

هرکه نشنید پند پیران را

از پشیمانیش شود بیمار .

توبه

هر بنده دچار اشتباه میگردد
گاهی ز خدای خود جدا میگردد
عصیانگر و بی دیانت و بی پروا
با توبه دوباره با صفا میگردد
یک عدّه در این میانه باقی هستند
در سینه شان خدا خدا میگردد
هرکس کند همراهیشان خوشبخت است
هر نکته که گفته ماجرا میگردد
یکعمر نگهبانی خود را دادند
هر زمزمهٔ سحر ندا میگردد
از شاخصه های دین و ایمان هستند
هر بد ز حضورشان فنا میگردد
شیطان نرود بجلد آنان ، هریک
مشمول عنایت خدا میگردد
هرگز نشود دیده از آنها کفران
توبه ز وجودشان به پا میگردد

زندگی

سعی تو معنی زیبای زندگی

مفهوم کامل و والای  زندگی

از قلب شعله بپا خاستی زدی

با جان و دل تو به دریای زندگی . 

با همّت و غرور و توانائی و تلاش

جاری چو چشمه به صحرای زندگی

با عاشقی تو بنا کرده کاخ عشق

دیدی صفای عالم و دنیای زندگی

دادی نشان بزمین و زمان که نیست

ایمان بجز قشنگی و معنای زندگی ؟.


اربعین

اربعین شد نقطه ی وحدت و ثقل مومنان

مسلمین داده به دنیا همّت خود را نشان

از حسین ابن علی تدبیر عالم گشته است

تا رود بدخواهی از مستکبران در گورشان

از همه اقصای عالم مومنان حق طلب

داده اند پاسخ به هل من ناصر مولایشان

از نجف تا کربلا چون روضه ی رضوان شده

مضجع شش گوشه ی آقا امید شیعیان

بوده با پای پیاده راهی بین الحرم

صحن عبّاس دلاور چشمه ی لب تشنگان

در میان کلّ عالم یک نفر باشد ،حسین

آنکه بر او گریه شد از جانب پیغمبران

اربعین اسرار وحدت را هویدا می کند

منحصر باشد چنین روز عزیزی بی گمان

خواب دنیا را بهم زد سیل انسانهای پاک

گشته یک اخطار جدّی از خداوند جهان

کربلا دریای موّاجی از عشق و اعتقاد

اربعین شد موجب منکوب مکر دشمنان

ما که در خود مانده ، از جاماندگان اربعین

جان و دل در کربلا داریم و یادش عشقمان 

صیاد

برای شهید عبدالرّسول صیّاد  ،معروف به صیّاد خمینی ،

تک تیرانداز قهرمان جبهه ها


داغِ تو ای گلِ زیبا به کجا باید برد؟

خنده هائی که وطن لذّتِ آن را میبرد؟

واقعاً عبدِ رسولی تو ،سفرخوش سالار

از تو ارثت به شرف نسل خمینی ها برد

نازنین رفتی و ما بر سر پیمان هستیم

آسمان قبلِ حلولت غمِ رندان میخورد

لشکری بوده اگر یک نفرت در سنگر

ازحسادت همه شب دشمنت ازغم میمرد

گرچه سخت است سفر ،خون تو ثارالله است

ورنه شیعه زِ فراق تو ز غم می افسرد

خون تو ساخت جوانانِ غیوری را که

در نبود تو جهان حسرتِ هریک را خورد