فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

احمدیزدانیم

احمــــدیزدانی ام ، یک قطـــره از یک جـویبار


رو به دریا میـروم ،هستــم به آنســــو رهسپار


طی شد عمرم در کشاکش ،بود از زیبا وَ زشت


من یقین دارم که حــقّ النّاس یعنی مـــرگِ زار

نگرانی من از خستگی توست

سخت من جان بِکَنم تاکه تو راحت بِشَوی


میشوم غرق خشونت تو مـــلاحت بِشَـوی


لحظه ای هم تو نپرسیده ای ازمن  فـرزند


که چرا اینهمه سختی و تحمّل و گـــــزند؟


نگرانیِ من از خستگی توست ، عــــــزیز


عاملم عشقِ تو وَ بستگی توست عـــــزیز