فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

آزموده را آزمودن خطاست

آزمودم رفیق ناهموار

دیده دزدی از آن خیانتکار

اشتباه کرده ام و بخشیدم

کرده اعمال زشت خود تکرار

کاسه شد داغ‌تر از آشش چون

بوده ام از برای غم غمخوار

هرچه گفتند عاقلان گفتم

تربیت میکنم منش این بار

با زبان بازیش می آمد او

بوده اعمال من خسارت بار

کرده ام عفو بی سبب او را

صید دامش شدم چنان هربار

بوده کارم خطا و میدانم

فرصت امتحان بُوَد یک بار

طی نمودم مسیر پر چالش

گشته زخمی از او سپس بیدار

نیست فرصت برای جبرانش

دیدم از اشتباه خود آزار

هرکه نشنید پند پیران را

از پشیمانیش شود بیمار .

عین خودم



عالم همـــه یک طــرف و یاران طــرفی


من هستم و عدّه ای رفیق عین خودم


خواهیم شود جهان گلستان چو بهشت


دست و دلِ بازو در مضیـق ٬عین خودم


با وضع که عالی است و دستـان خالی


هستند به مردمان شفیق ٬عیـن خودم


ارباب که بینهــایت اســت از همــه چیز


در بخشش خود هست دقیق ٬عین خودم

(کوتوال خندان)