فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

آزموده را آزمودن خطاست

آزمودم رفیق ناهموار

دیده دزدی از آن خیانتکار

اشتباه کرده ام و بخشیدم

کرده اعمال زشت خود تکرار

کاسه شد داغ‌تر از آشش چون

بوده ام از برای غم غمخوار

هرچه گفتند عاقلان گفتم

تربیت میکنم منش این بار

با زبان بازیش می آمد او

بوده اعمال من خسارت بار

کرده ام عفو بی سبب او را

صید دامش شدم چنان هربار

بوده کارم خطا و میدانم

فرصت امتحان بُوَد یک بار

طی نمودم مسیر پر چالش

گشته زخمی از او سپس بیدار

نیست فرصت برای جبرانش

دیدم از اشتباه خود آزار

هرکه نشنید پند پیران را

از پشیمانیش شود بیمار .

توبه

هر بنده دچار اشتباه میگردد
گاهی ز خدای خود جدا میگردد
عصیانگر و بی دیانت و بی پروا
با توبه دوباره با صفا میگردد
یک عدّه در این میانه باقی هستند
در سینه شان خدا خدا میگردد
هرکس کند همراهیشان خوشبخت است
هر نکته که گفته ماجرا میگردد
یکعمر نگهبانی خود را دادند
هر زمزمهٔ سحر ندا میگردد
از شاخصه های دین و ایمان هستند
هر بد ز حضورشان فنا میگردد
شیطان نرود بجلد آنان ، هریک
مشمول عنایت خدا میگردد
هرگز نشود دیده از آنها کفران
توبه ز وجودشان به پا میگردد