فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

بی بی سادات

یا بی بی سادات خدا نه ، چو خدائی !


جا ری به مناجاتِ ملائک وَ  دعائی


از خانه یِ وحی هستی و  در مهر یگانه


بودی  به پدر مادر و بر شوی  فدائی


بر بامِ جهان بانگِ امامت وَ ولایت


چشمانِ امیدِ همه از شاه و گدائی


وقتی درو دیوار ندارد حَرَمِ تو


یعنی که به هر لحظه وَ ساعت همه جائی


با چشمه ی اشکی که به افلاک روان است


چون سوره ی رحمان ؛ همگان را رُحَمائی


هرکس بزند دم  به وِلای تو  ، عزیز است


هرکس به تو رو کرد ؛ تو او را سروپائی


باشد قصصِ زندگیت سوره ی کوثر


چون معنیِ آیاتِ خدا  شمس و ضُحائی


ما را چه رسد تا که به مدحِ تو درآئیم


ماندند حکیمان و  من ِ بی سروپائی .


احمدیزدانی

کوتوال

حق به حق ، حاکم دلها بشود

کاش میشد که لبم وا بشود


فیلمِ یک عدّه تماشا بشود


کاش میشد که ؛چو آنان بودیم


کارمان یکسره حاشا بشود


لب فرو بسته به  خوناب جگر


تا وطن شاهدِ غوغا نشود


اعتقاد است که داریم و در آن شکّی نیست


حق ؛ به حق ، حاکم دل ها بشود  .


کوتوال


من منتظرم

من مستِ مِیَم ، مستِ مِیِ ناب طهورم


من منتظرم ، منتظرِ وقتِ ظهورم


یک جمعه سرانجام بیاید ولیِ عصر


عشق است که باشم وَ شَوَد ثبت حضورم

کوتوال


مدّعیان

با مدّعیان خدا خدا نتوان کرد


در بتکده که یادِ خدا نتوان کرد


ما گوشه نشینانِ غمِ اربابیم


ما را زِ ولای ما جدا نتوان کرد

کوتوال


دست تقدیر به سرپنجه قدم میزد ، عشق

دست تقدیر به سرپنجه قدم میزد ، عشق


شاعرِ شهر سحرگاه قلم میزد ، عشق


پــرده دارانِ عفـافِ ملکوت آمده اند


حضـرتِ رهبرِ مـا نیز رقم میزد ، عشق


خبر آمد همه جا هست چراغان امشـب


جشـنِ دیدار به پا کرده شهیدان امشب


گفته اند عرش نشینان به ملائک ، بروید،


وببینیـد بهشـت آینه بنـدان امشـب


شیعیان  ؛ باز گُلی از گلِ ما پرپر شـــد


گُـلِ مـا نـه ، گلِ گلـزارِ خدا پرپر شـــد


وقتِ عشقبازیِ  عُشّاق فراهم آمد


یاحسین ، عاشقی از کوی شما پرپر شـد


عطرِ پیراهنِ یوسف به وطن برگشتـه


چشمِ یعقـوبِ وطن در غمِ او تَر گشته


زده بر سر همه ی پیرغلامان حسیـن(ع)


بازهـم لاله ی ما هست کـه پـَرپـَر گشتـه


شب گمان کرد که ما خانه ی ویران هستیم


سست پیمان و رفیق رهِ شیطان هستیم


می نشیند به سرِ جایِ خودش داعش هم


او ندانسـت که ما مردم ایران هستیم


داعش ، این لقمه بزرگ است ،گریبانگیر است


داعش این خطّه گذرگاهِ پلنگ و شیر اسـت


مطمئن باش که شد مـوقـعِ نابـودی تـو


حقّ و باطل همـه ی عمـر بشر درگیر است


احمد یزدانی