فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

گل آمد به شاخسار وجود

ﺷﺪ ﺁﺏ ﺑﺮﻑ ﻭ ﮔﻞ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺷﺎﺧﺴﺎﺭ ﻭﺟﻮﺩ

ﺑﻪ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻧﺴﯿﻢ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩ

ﻣﺮﻭ ﺑﻤﺤﻀﺮ ﺍﻭ ﺑﯽ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﺎﺩﻩ ﯼ ﻧﺎﺏ

ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻋﻤﺮ ﻋﺰﯾﺰﺵ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺤﺪﻭﺩ

ﺑﻨﻮﺵ ﻣﯽ ﻭ ﺩﻭﺯﺍﻧﻮ ﺍﺩﺏ ﺑﮑﻦ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ

ﺑﺒﻮﺱ ﺳﺎﻗﯽ ﻭ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﻋﻮﺩ

ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﮔﻠﻬﺎ ﻭ ﻣﻮﺳﻢ ﻃﺮﺏ ﺍﺳﺖ

ﻭﺟﻮﺩ ﮔﻞ ﮐﻨﺪ ﻋﻤﺮ ﻋﺰﯾﺰ ﺭﺍ ﻣﺴﻌﻮﺩ

ﺑﻪ ﻫﻤﻨﺸﯿﻨﯽ ﮔﻞ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ

ﺑﺒﺮ ﺗﻮ ﻟﺬّﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﻣﻌﺪﻭﺩ

# ﮐﻮﺗﻮﺍﻝ 

با غزل گفت بلبل عاشق


سوخت پروانه سینه اش از شمع


و دوباره به دور او می گشت


لذّتش بود سوختن از دوست


راضی از آن بدون انکاری


با غزل گفت بلبل عاشق


که دو روزِ بقا نمی ارزد


گل زِ شرم حضور بلبل سرخ


شمع و پروانه بوده در زاری

احمدیزدانی