فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

لطف تو ای خدا ،مرا کافیست

همه در آرزوی من ، من گُم

غرق در لحظه ها و پندارم

در همه روزها و همهمه ها

شب الی صبح مات و بیدارم

یادها رنجهای دوران ها

می کُشد ، زنده میکند زارم

ای خدا ، صاحب همه دنیا

با تو امّیدوارو هوشیارم

لطف تو خالقا ، مرا کافیست

دل به مهر تو بسته میدارم

با تو ای آخرین پناه زمین

کی غمی در وجود خود دارم

دل به هرگوشه ای که میبندم

میشود دشمن جفاکارم

عشق ها میروند و می آیند

تو نخواهی ، چه میشود کارم؟