فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

ابتدا از من به تو مسجد ،سلام

ابتدا از من به تو مسجد ،سلام

ای تو سنگر بوده با امرِ امام

خانه ای هستی برایِ خالقم

گرچه او هرگز نگنجد در کُنام

مرکز پاکان هر شهرو دیار

می شود پخته درونت جان خام

مرکزِ جمع و جماعت مسجداست

دین مومن در تو می یابد قوام

بوی قرآن میدهد هر گوشه ات

روح وجان را می نوازد آن همام

مرکز نشر معارف مسجداست

هست انوارش چوخورشیدو نیام

کفرو عصیان را فراری میدهد

برسر شیطان فرود آید مدام

ثانیاً بر مسجدیها صد درود

عرض تقدیم ادب با احترام

چشمه سارانی که دریا میشوند

پاکبازانِ صفا وَ با مَرام

جمع می گردندو غوغا می کنند

قطره ای بوده و دریائی به کام

هرکه در مسجد نشیند ،مسجدی است

گِل چو با گُل بود بویش مستدام

قصّه ی هر مسجدی چون لاله است

خون به دل دارد ،به محشر سرخ فام

هرچه خوبی با جماعت جاری است

دست یزدان همرهش باشد ، تمام.

احمد یزدانی (کوتوال)