فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

آتش نشان قهرمان

تسلیت را چگونه باید گفت ؟

به که ،باید وَ یا نباید گفت ؟

من نمیگویم از لهیب دلم ،

که بسوزد ، به خویش شاید گفت 


مهربانیم و وقت غم با هم

بوده در وقتِ عشق کم باهم

میشود تا که غم رَوَد از رو ؟

بازهم بوده گردِ هم باهم؟


آمد آتش و سدّ راهش شد

کارِ آتش نشان گناهش شد

آرزوهای عاشقانه ی عشق

نُتِ جاویدوجان پناهش شد


درد داریم و در عزا هستیم

قوقنوسیم و در بلا هستیم

آتش آمد و سوخت سینه ی ما

فکرِ سامانِ دردها هستیم


زیر رگبارِ آتش از خویشیم

تابلوئی کهنه با دلِ ریشیم

دشمنان دوستان نادانند

حربه شایعه سلاح قدیم


خیل آتش نشان شهیدانند

پهلوانانِ ملّت آنانند

با فداکاری و جوانمردی

بزم آتش به پا وَ مهمانند


دید دنیا بدون هر پرده

بخشش و پشتکارو ایثارش 

ملّتی که منادی ادب است

بذل جانش شعور او ، کارش


راه در نیمه  ، حادثه به کمین

چشم را بازکن وَ خانه ببین

کاسه ها بوده داغ تر از آش

 حیرت است با دلِ زمانه عجین


قصّه ها گفته میشود یاران

زیر کرسی وَ جنبِ آتشِ آن

خون آتش نشان گواهی بر

عظمتهای ملّت ایران.

احمد یزدانی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.