فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی
فیروزکوه

فیروزکوه

اشعار احمدیزدانی

نیستم مانند سایه یک سراب

بست ابرِ تیره رَه بر آفتاب


شد به سلطانِ قَدَرقدرت حجاب


گفت،خورشیدی اگر،ظاهر بشو


برجهانت در حضورِ من بتاب


بست لبخندش به لب نقش و به دل


گریه کرد بر ابرِ از داخل خراب


بسته شد جانت به جانِ من کنون


من نباشم می شوی نقش بر آب


هستی و بالندگیها یت منم


غافلی انگار ، هستی تو بخواب


من نباشم ابرو آبی نیست تا


مدّعی گردد به من ، حاضر جواب


آفتابم ، ذاتِ من بخشیدن است


نیستم مانندِ سایه یک سراب

احمدیزدانی

کوتوال

http://www.deemeh.blogfa.com

#کوتوال


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.